عشق قسمت جدایی

عاشقانه

لعنتی عشقمون بچگونه بود لعنتی بخاطرت قرص اعصاب میخورم لعنتی سرم و تراشیدم گفتم سرم مث سر عشقم شده لعنتی تف هم برات زیادیه باشه با محسن خوش باشین عیب نداره بیاد خواستگاریت خوش باشین یادت باشه باهام چیکار کردی لعنتی یادت باشه جفتتون رفیقی که از بچگی با هم بودیم به ادم خیانت کنه چه انتظار از دیگرون هس

+نوشته شده در پنج شنبه 27 شهريور 1393برچسب:,ساعت1توسط ابوذر | |

لعنت بهت لعنتی خیلی لعنتی بخدا یه روز نیس نفرینت نکنم اهم میگیره صبر کن

+نوشته شده در پنج شنبه 27 شهريور 1393برچسب:,ساعت1توسط ابوذر | |

 یه روز یکی اومد تو زندگیم بعد مدتی من ترکش کردم رف بعد یه سال و نیم دوسال دوباره  بهم رسیدیم گفتم دیگه ترکم نکن

گف قسم مسخورم ولی رف خدا کنه خوشبخت شه بخنده تو زندگیش نفهمه اشک چیه غم چیه 

نشستم با خودم حرف زدم گفتم دیگه به کسی دل نمیدم لعنت به این دنیا و ادماش

ولی نتوستم دل سپردم به یکی یه روز صدام و نمیشنید گریه میکرد گفتم خدا شکرت تنها نیستم غمخوار دارم

ولی اینم رف تنهام گذاشت رف نفهمید بخاطرش اونقد گریه کردم چشام ضعیف شدن 

نفهمیدی شش واحد درس حذف کردم نتونسم امتحان بدم کم بو مشروط بشم حالا منم و یه کوله بار غم اشک 

یه روز نبودم اومدی متن و دیدی گریت نگیره بگو به درک بخند خدا کنه همین روزا خلاص بشم....

+نوشته شده در پنج شنبه 13 شهريور 1393برچسب:,ساعت16توسط ابوذر | |

راستی تا یادم نرفته بگم

 

منم عینکی شدم ها........

+نوشته شده در پنج شنبه 6 شهريور 1393برچسب:,ساعت22توسط ابوذر | |

اگه غذا بود؟ ماکارونی

اگه میوه بود؟ آلوچه

اگه شهر بود؟ تبریز

اگه رنگ بود؟ صورتی - قرمز

اگه اسم پسر بود؟ طاها

اگه دختر بود؟ تمنا

اگه آلات موسیقی بود؟ گیتار

اگه من بمیرم؟ .............................................

 

+نوشته شده در پنج شنبه 6 شهريور 1393برچسب:,ساعت14توسط ابوذر | |

حالم خوب نیس شبا با قرص میخوابم رفتی برو یادته گفتم باهم فرق داریم گفتی نه دیوونه گفتم یه روزی این فرق رو به رخم میکشی نکشیدی ولی با رفتنت به رخم کشیدی خسته ام دعا کن یکی از این روزها خلاص شم تو رو خدا دعا کن خلاص شم

+نوشته شده در جمعه 10 مرداد 1393برچسب:,ساعت22توسط ابوذر | |

سلام یادته گفتم نمیری گفتی یه بار دیگه این حرف و نزن گفتم ف فاصله داریم باهم گفتی باهات تو چادر زندگی میکنم .................................................... دیگه ادامه نمیدم خوشبخت باشی بخندی غم و اشک مال منه نبودم حلالم کن

+نوشته شده در یک شنبه 29 تير 1393برچسب:,ساعت2توسط ابوذر | |

سلام دلم برات تنگ شده خیلی خواستی اس بده دوست دارم ف

+نوشته شده در شنبه 28 تير 1393برچسب:,ساعت2توسط ابوذر | |

کارگر خسته ای سکه ای از جیب کت کهنه اش در آورد تا صدقه دهد

 

ناگهان جمله ای روی صندوق دید و منصرف شد

 

صدقه عمر را زیاد میکند............

+نوشته شده در چهار شنبه 21 اسفند 1392برچسب:,ساعت12توسط ابوذر | |

مدتیست نه به آمدن کسی دلخوشم نه از رفتن کسی دلگیز بی کسی هم عالمی دارد.....

+نوشته شده در پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:,ساعت1توسط ابوذر | |

برو که رفتنت دیگر آرزویم شده،

 

برو که ماندن با تو خیانت به معنی عشق است..

 

معنی عشق ، صداقت ، وفاداری ، دوست داشتن از صمیم قلب بود...

 

که تو آن را برایم با بی وفایی، خیانت ، دروغ و دوست داشتن دیگری معنی کردی ...،

 

برو که معنی عشق را به لجن کشیدی...

 

برو که دیگری منتظر عاشقت هستم های توست...

 

 

 

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 15 بهمن 1392برچسب:,ساعت23توسط ابوذر | |

 

+نوشته شده در دو شنبه 13 بهمن 1392برچسب:,ساعت23توسط ابوذر | |

 طناب را به گردنم انداختند 

 

گفتند:آخرین آرزویت؟

 

گفتم : دیدن عشقم


گفتند: خسته است ، تا صبح برایت طناب بافته!

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 13 بهمن 1392برچسب:,ساعت23توسط ابوذر | |

+نوشته شده در یک شنبه 13 بهمن 1392برچسب:,ساعت8توسط ابوذر | |

اگه تا لحظه ی مرگم داشتنت نباشه قسمت

 

بی توبا رویای تو عاشق می مونم تا قیامت

 

اگه با هق هق تلخم دل آسمون بگیره

 

اگه این قلب صبورم از غم عشقت بمیره

 

اگه حتی از تو جز خاطره ای چیزی نمونه

 

باز منم عاشقت هستم گرچه بی صدا شکستم

 

با همه حسرت عشق ، این تویی همه بود و نبودم

 

 

 

 

 

 

 

+نوشته شده در شنبه 12 بهمن 1392برچسب:,ساعت21توسط ابوذر | |

به سلامتیه اونی که تو عصبانیت خواست آرومم کنه ،

 

هرچی از دهنم درومد بهش گفتم …


آخرش فقط گفت : بهتری ؟؟؟!

+نوشته شده در دو شنبه 7 بهمن 1392برچسب:,ساعت1توسط ابوذر | |

بن بست زندگی کجاست؟

 

+نوشته شده در یک شنبه 6 بهمن 1392برچسب:,ساعت1توسط ابوذر | |

خواستم چشم هایش را از پشت ببندم!

 

دیدم طاقت اسم هایی را که میگوید ندارم....

+نوشته شده در یک شنبه 6 بهمن 1392برچسب:,ساعت1توسط ابوذر | |

پسر دختر زیبایی را دید شیفتش شد

چند ساعتی باهم تو خیابون قدم زدن

که یهو یه ماشین گرون قیمت جلوپاشون ترمز زد

دختره به پسره گفت:

خوشگذشت ولی نمیتونم همیشه پیاده راه برم بای.

نشست توی ماشین

راننده بهش گفت:

خانم ببخشین من راننده ی این آقا هستم

به سلامتی راننده

 

+نوشته شده در شنبه 5 بهمن 1392برچسب:,ساعت19توسط ابوذر | |

گاه دلتنگ می شوم دلتنگ تر از همه ی دلتنگی ها

 

گوشه ای مینشینم و حسرت هارا میشمارم

 

باختن ها و صدای شکستن هارا

 

نمیدانم من کدامین امیدهارا ناامید کردم

 

وکدام خواهش را نشنیدم و به کدامین دلتنگی خندیدم

 

که چنین دلتنگم

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 2 بهمن 1392برچسب:,ساعت17توسط ابوذر | |

به سلامتی اون راننده ای  که پشت ماشینش نوشته بود

 

ظرفیت دو نفر

 

من و عشقم

 

+نوشته شده در سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:,ساعت23توسط ابوذر | |

+نوشته شده در سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:,ساعت23توسط ابوذر | |

گفت : این روز های سخت که  تموم بشه

 

دست میزارم رو شونه ی خدا

 

میگم : خدا جنبه رو داشتی

+نوشته شده در سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:,ساعت23توسط ابوذر | |

 

 

 اگه زندگی اینه کاش نبودم...

 

 

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت10توسط ابوذر | |

+نوشته شده در شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت7توسط ابوذر | |

+نوشته شده در سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:,ساعت11توسط ابوذر | |

به هر کی گفتم

 

دوستت دارم

 

گفت برام شارژ میخری

+نوشته شده در سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:,ساعت10توسط ابوذر | |

دلگیرم : از آتشی که زبانه گرمم نکرد.

 

دلگیرم : از بارانی که بارید و خیسم نکرد.

 

دلگیرم : از پاییزی که با دو رنگب فریبم داد.

 

دلگیرم از عشقم که دید و شنید اما باورم نکرد.....

+نوشته شده در چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:,ساعت8توسط ابوذر | |

+نوشته شده در چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:,ساعت8توسط ابوذر | |

+نوشته شده در یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:,ساعت10توسط ابوذر | |